وبلاگ نویسی: تظاهر به توهم "خود"

۱- امروز چند روز از ۲ ساله شدن بلاگ دَم و ۵ ساله شدن بلاگری بلاگر آن می گذرد. به این مناسبت جشن ازدواج واژه ها به راه می انداختیم که حاصل آن جملاتی می شد: تپل! نسبت به سایر یادداشت ها و پاره یادداشت های "در دَم"، سرتَر. می خواباندیم اش در آب نمک تا موعد مقرر بشود پستی به مناسبت زادروز بلاگ. آخرین تجربه چیزخوبی از آب درآمد، همانطور که خودمان می خواستیم: نه از گنده گویی های معمول یک "ایرانی اصیل" در آن خطی می خواندی و نه بوی از فضولات انتلکتوئلی در آن به مشام ات می رسید. در ادامه پست نخست، مکمل آن مانیفست بود.

۲-وبلاگ نویس در آنجا از رهگذر حذف اصول، اصل بلاگری را هدف قرار داد، زیرکانه قصد اصالت بخشیدن به "دَم نویسی" وبلاگ نویس داشت که بلاگر یعنی این و جز این، هر تیپ دیگر مستاجران بی خانمان یا خانه خراب شده ای هستند که در اردوگاه پناهندگان بلاگستان در انتظار جواز اقامت دائم در کاراکترهایی مثل: روزنامه نگار الکترونیک، شاهر دیجیتال، نویسنده دینامیک و... نشسته اند.

  آیا آقای "ایما" یا "خانم" ایما یا حالا... (!) در همین روزهای سالی که گذشت چنین مقصودی داشت؟ این سوال بهانه ای شد که ایما به فکر فرو برویم (شما در این ممکلت برای هر فرو رفتنی به بهانه نیاز دارید بخصوص فکر). و باز خودتنبیهی در انظار تدارک ببینیم: آی ملت این آدم به جرم تخطی از اصول خوداش محاکمه می شود، قاضی اما حضرت خوداش.

  "راوی دَم" تلاش می کند با استفاده از ادبیاتی سنگین و جمع بستن افعال مجردی که بخصوص در متن هایی با روایاتی سطحی و بعضا مبتذل به هجو تیپ عام ایرانی که خود جزئی از آن است همت گمارد. کاری شبیه به احضار روح و اثبات وجود نداشتن روح به روح! تلاش راوی دَم "در دَم" به زمین کشیدن روح شرقی، خاصه ایرانی و قرار دادن آن در کالبدی انسانی و زمینی، به معنای غربی کلمه است.

۳- [...] از "خویشتن کامی" ملت و دولت در ایران و خود بزرگ بینی این جماعت زیاد گفته شده است. در تاکسی و تلویزیون زیاد می بینیم. اما متفاوتین جامعه هم اگر تفاوتی واقعا داشته باشند، در این مورد همه به اصل ایرانی شان پایبندند.

  ارنست جونز می گوید: سه نفر به خویشتن کامی انسان به شدت ضربه زده اند، کوپرنیک، داروین و فروید. ما جماعت ایرانی ضربه که هیچ، تلنگری هم نخورده ایم،‌ به سان جوامع وسطایی هنوز در این توهمیم که زمین مرکز عالم است و حتما خودمان -منظور هر کدام از خودمان- هم مرکز زمین. فردیت را تک-تک ما نابود می کنیم، خودمان خویشتن را از انسانیت خالی می کنیم. مدرنیته تو خالی.

۴- با این همه بخش قابل توجهی از بلاگرهای ایرانی در تلاشی واقعا نو سعی می کنند اندک-اندک فردیت یا در واقع خودشان را بروز دهند و از جزمیت ها و کلیشه های رسمیت یافته توسط اقشار مختلف فاصله بگیرند.

  در بلاگستان بسیاری سعی می کنند خودشان باشند. بلاگستان اتفاقا جای افراط است، هیچ اشکالی ندارد. تمام اینها پاسخی طبیعی به جبر جامعه ایرانیست، قرار نیست همه نرمال باشند، اصلا نرم را چه کسی تعیین می کند؟ عرف، شرع، قانون؟ بی خود کرده اند! دستکم اینجا حوزه اقتدار آنها نیست. می بینیم که نیست! هر سه اینها می توانند مظاهر تمدن باشند، بخصوص قانون اما اکنون در ایران آنچه می بینیم عین بی تمدنیست: کوره های "انسان سوزی" اینجا انسان را ذوب می کنند، در ولایت، جامعه، فرهنگ، دین و کلی نهاد های دیگر، خانواده، پرستیژ، پرسوناژ، اینجا با ذوب انسانیت، شخصیت سازی می شود. پرسوناژ مصنوعی، رفتار تصنعی که تحت فشار مضاعف تمامی مظاهر قدرت، ساخته می شوند.

  تو را در یک تیپ تعریف می کنند، کد می زنند و به سادگی کنترل می کنند. از این دیدگاه چندان تفاوتی نیست میان گروه های فشار و حلقه های روشنفکری. همه کد، و مشخصه ای دارند، رفتاری که کاملا بشود پیشبینی کرد. اگر می توانستند الگوی اثر انگشت و مردمک چشم تیپ های مختلف را مثل هم می ساختند هم کسی اعتراض نمی کرد، برعکس همه استقبال می کردند. اما آنجا حوزه اقتدار طبیعت است،‌ قانون مشهور "آشوب" متاسفانه پس از آن داستان همان است که در ۱۹۸۴ رخ می دهد.

۵- یک عمر به چیزهایی که نبودیم تظاهر کردیم، البته در واقع تظاهر کردنمان! بلاگستان همان جایی است که می توانیم به خودمان تظاهر کنیم*به خود حقیقی، هرچند که وجود ندارد! یعنی تظاهر کنیم همین که می گوییم هستیم، به این خاطر که "خودی" وجود ندارد. البته وجود دارد، یک خود تصنعی. این "خود" در خط تولید قدرت و فرهنگ، در فضای جامعه ساخته شده است که هر سه اینها نیز ساختگی اند، اینجا همه چیز با پس گردنی مدرن شده است.

  پس آن پورنوگراف عزیز بداند که اندیشه ای قدرتمند از او حمایت می کند، عمل او را ادب تایید نمی کند ولی تاکنون کسی نپرسیده است که حکم ادب را چه کسی امضا کرده است؟ هرکس که باشد کاراکتری غیر انسانیست، چون مصنوعیست.

  بلاگستان عرصه تظاهرات است! نام های مستعار، شخصیت های خیالی، وهم واقعی، از این بهتر نمی شود! تظاهر به هر چیزی غیر از آنچه برایت تعریف کرده اند. یک شورش و شستن رنگ و لعابی که آن بیرون به چهره ات زده اند، شکل دادن به این چهره مومی کاریست که در وبلاگ ها انجام می شود، هرچه که دوست داری، به معنی وقعی کلمه هرآنچه دل ات خواست. احتملا این وسط یکی بخواهد مثل سگ، انسان باشد چراکه نه: تبارک الله احسن الخالقین.

* نیچه می گوید حقیقتی وجود ندارد،‌ هر انتزاعی که حقیقت می نامند فریفته هایی است که فیلسوفان با زبان بازی فریفتاری آنها را از چشم ملت پنهان کرده اند. از این رو ادبیات در مقامی بالاتر از فلسفه قرار می گیرد چون صادقانه دروغ می گوید. منتها اگر نظر من را بخواهید باید بگوییم این مقام را فیلسوفان به ادبیات داده اند!

--- مطالب مرتبط---

وبلاگ نویسی: او بی شرمانه یک انسان بود

من نه منم

من وبلاگ می نویسم پس خائنم

اعترافات یک دمدمی

نظرات 9 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 13:17 http://f10.blogsky.com

سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.
اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟

مصطفی مردانی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 20:24 http://mosiomard.persianblog.ir

سلام
شما از طرف کانون ادبی سایت پرشین بلاگ به جشن تولید این سایت با حاشیه های ادبی مخصوص به خودش دعوت می شوید.
پنج شنبه 23 خرداد،‌ سالن همایش های دانشکده مدیریت دانشگاه تهران ( تهران،‌ اتوبان چمران،‌ پل گیشا)
منتظر حضورتان هستیم

فرزانه مرادی سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 22:54 http://ashika.blogfa.com

در ستایش تنهایی



ای دوستان من دوست وجود ندارد .
مونتنی






من یک مطرودم .افرادی که خود را ،دیگری را طرد می کنند شجاع اند .
انسانی که از جهان درون خود جهان بیرون را میبیند آگاه است که تنهاست . در جهان با تمام پیرامون خود بیگانه است . تمام موجودات و اشیا دشمن هستند .
تعدادی از انسان ها در تقابل با روابطشان تاریخ و اتفاقات را به ذهن می سپارند یا یادداشت می کنند ،اولین باری که دوستم را دیدم ،تولد معشوقه ،ترک کردن دوست ، اولین هدیه ای که گرفتم .... عده ای وسواس بیشتری به خرج می دهند :رفتن به بازار برای خرید ،همراهی من تا خانه...
در این میان عشق تنها کلمه است . کلمه ای جسمانی ،لغتی جنسی ،شعار است . کثیف است . دو تن که از فقر جنسی رنج می برند با یکدیگر تمرین کلامی می کنند . در مقابل از هم خواست هایی دارند ،یک نوع بگیر و بستان است .یک نوع دخول و خروج تاسف اور .
وقتی انسان تمام روابط تخماتیک خویش را کنار می زند ،یگانه می شود ،تو یگانه ای ، در این وقت می تواند به خویشتن بپردازد ،بنویسد ،سیگار بکشد ،بنوشد ،نقاشی کند ،اسباب بازی بسازد ،کتاب بفروشد ...
اکنون جهان او با جهان بیرون یکی می شود ،زمان معنای خود را از دست می دهد و فرد در خلا محو می شود . خلائی که در آن به رهایی خواهد رسید ،تو تنهایی ، می تواند فکر کند بی انکه یک اینرسی لعنتی جلویش را بگیرد ،اگر خام باشی هرچه بکوشی بیهوده است .
دوست خودخواه است ،تو خودخواهی ،دوست لجوج است ، تو لجبازی ،دوست زرد را دوست دارد ، تو آبی ، دوست مغرور است ،تو مغروری ..... و دو موجود که نقاط مشترک داشته باشند یکدیگر را نفی میکنند .
تنهایی بیماری نیست ،یکی از خصیصه های بزرگ شدن است .
دوستان اطراف هر شخص تنها اشخاصی یتیم و هرزه اند ،کسانی که از بزرگ شدن می ترسند و با شنیدن هر صدای بلندی نیاز به پنهان شدن در پشت هیکلی قوی از خود دارند . ترسو های بدبخت که گاه و بی گاه شلوارشان را خیس می کنند . موجوداتی ریز بدبختی که باید تائیدشان کنی ،نیاز به تائید دارند ، به نوازش ،حشره های قابل ترحم ،حشره های لعنتی که اطراف ما پرسه می زنند و جای نیش هایشان تا مدت ها می خارد ! موجودات کیری که دست به تخریب تمام جهان می زنند . آنها عقایدشان را به طرف مقابل تحمیل می کنند . خودشان را بزرگ جلوه می دهند. اینها انسان هایی هستند نه بورژوآ و حتی نه خورده بورژوآی اخلاقی بلکه دارای رفتاری کاملا بورژوازی لعنتی . دائما سیگار های ارزان می کشند،تو پایه ی تمام عیار تمام هم پیالگی ها ،شب نشینی ها و جوینت زدن ها می شوی . خالی می شوی . خام می شوی. فراموش می شوی . خیلی زود فراموش خواهی شد . آنها می گویند همه چیزمان را پایت می دهیم رفیق ،حتی غرورمان را ،هزار چو از جیبشان در می اورند و دو تا بستنی پانصد چویی با رفیقشان می بلعند ،می گویند :تمام زندگیشان همین است در حالیکه تمام زندگیشان را در پنهان ترین سوراخ کوله پشتیشان پنهان می کنند . غرورشان را ،محبتشان را ،و حتی کلماتشان را . این است دوستی کثیف به راستی ؟این دوستی تخمی ،این کلمه کیری .
تنهایی ترس نیست ،تردید نیست ،تهدید نسیت . راه حل نهایی است . سلامتی ابدی است . تنهایی خروج است . خروج از خوابی عمیق و دهشتناک . خوابی که با چشم های کاملا باز مدتی طولانی با آن سر کرده ایم . دیگر وقت این است که چشمانمان برای خوابیدن ،برای خواب دیدن بسته باشد .






فرزانه مرادی
7/3/87
تهران
Farzanehmoradi @gmail.com
گذاشتن ایمیل پای این نوشته دلیل بر ادامه رابطه نیست .
فاک یو آل !
فاک آل

بهار چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:06 http://bazieakhar.blogfa.com

تولد وب لاگت مبارک در ضمن ورطی بی سانسور وبلاگ هم یادت نره جایی که حداقل نفسی میشه کشید

فرزانه مرادی چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:05 http://ashika.blogfa.com

دمم رو به دمتون گره زدم که بیشتر بیام و برم

فرزانه مرادی پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 22:08 http://ashika.blogfa.com

دم شما گرم
کمراسم ضایع کنی
منتظرم

روح اله شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 15:02 http://bidad.persianblog.ir

دوست عزیز ممنونم از تبریکت

مردی با چشمان گرگ یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:08 http://hmmmm.blogfa.com

دم را غنیمت دان آنقدر که بتوانی

jouker سه‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:22

خیلی خوب بود. مثل همیشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد