انتخاب یک شارلاتان همواره تجلی حماقت ملی نیست

1. مشابه سازی انتخابات 88 ایران آن هم فقط به این دلیل که دیوانه ای چون ترامپ را به دلیل عدم پذیرش نتیجه در صورت پیروزی رقیب، به میرحسین شباهت دارد کاری بس احمقانه و پیشبینی ای بس احمقانه تر بود که فقط از سردبیران و گزارش نویسان صدا و سیما بر می آید:

2. از قضا کسی که وارد قدرت می شود همان احمق است و:

3. مردمی که لشکر کشی خیابانی انجام می دهند و از قضا با ادبیاتی مشابه، نه معترض که متاثر از رسانه ها برچسب می خورند در سمت دیگر ماجرا هستند.

4. تا این لحظه حتی نجفی -خبرنگار محبوب صدا و سیما هم نتوانسته نشانه ای از تقلب در انتخابات آمریکا بیابد- باید منتظر بود و دید چند نفر در اعتراض به یک انتخابات بدون شبهه، در آمریکا کشته می شوند. 

5. حماقت آمریکایی چیز جدیدی نیست، با این وجود ترامپ به نظر نمی رسد برایند حماقت آمریکایی باشد(اگر فرض کنیم احمق ها در آمریکا در اقلیت اند)،  پیش از هر چیز رای آوردن او نشان از استیصال بخش عمده ای از جامعه سیاست زدایی شده آمریکایی نسبت به وضع موجود دارد. این رای یک رای اعتراضی به روال سابق و موجود در آمریکاست در نتیجه این انتخابات بیشتر به انتخابات دوم خرداد 76 و دور دوم 84 در ایران شبیه است.

6. آمریکا همان کشور ثروتمندیست که مردم اش به تنگا آمده و اینگونه رای می دهند؛ پذیرش این واقعیت از سوی آمریکاپرستان ایرانی دشوار است. از قضا این عشاق و آن احمق ها در یک رای با هم موافقند: رای به کلینتون. همان ها که اینقدر باهوش هستند که به تار مویی تفاوت بد و بدتر را دریابند اما نه کمک های 800 میلیاردی بوش و نه کمک های 700 میلیاردی اوباما و نه بخش عمده مردم خود و نه بزرگترین بحران آوارگی و پنهاجویی در جهان بعد از جنگ دوم جهانی را می بینند. آنها در جهل مرکب اند چون هنوز برای ایشان بدترین ویژگی ترامپ بی شرمی شخصی اوست و نه قصاوت اقتصادی اش. فراموش شدگان جهانی، فراموش شدگان آمریکایی را فعال کرده تعداد و نیرو آنها آنقدر بزرگ است که می تواند بزرگترین محکم ترین بنای قدرت در جهان را بلرزاند.

7. از آنجا که در هیچ انتخاباتی معجزه رخ نداده اما فاجعه از پیروزی حزب نازی در آلمان تا رای آوردن ترامپ در آمریکا به کررات، مشارکت فراموش شدگان در هر انتخاباتی شرایط را اگر برای خودشان بهتر نکند قطعا برای طبقه متوسطی ها و نمایندگان عقل سلیمی شان بدتر خواهد کرد. شاید به جای مشغول شدن به محاسبات پیچیده ی چهارساله برای یافتن بد از بدتر واقعیت عریان بی عدالتی و اختلاف طبقاتی و انبوه فراموش شدگان در سطح جامعه خود و جهان را با چشم غیرمسلح ببینند.

8. بنا به تجربه ما در ایران، ایشان نیز نه می بینند نه از جهل مرکب گریزی هست، چنانکه انتخاب 84 آنان را بر سر عقل نیاورده هنوز هم دولت بسته هایی برای شکوفا سازی سرمایگذاران و تنفس طبقه متوسط دارد و هیچ برنامه ای برای نجات فراموش شدگان  این کشور نیست مگر جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر و در واقع به میدان دید! عجالتا آنچه دیده می شود بیل گیتس است و MBA و شرکت های دانش بنیان و Startup  و حسرت تبدیل شدن به پورش سواران: جنون اقتصادی برای فرادستان دزدی را از میلیون ها به میلیاردها "توسعه" و برای فرو دستان مقیاس فقر را از نان شب به آب و هوا تبدیل و برای طبقه متوسط مبارزه را به کار و تلاش فردی فروکاسته. همان متوهمانی که با تماشای پورش سواران در اسمارت فون ها به وجد می آیند، به جای پرسش از اختلاف طبقاتی، کتاب "چگونه در 24 ساعت بیل گیتز شویم؟" را می خوانند. جنون ثروت برای ایشان "از دست دادن" را به جای " به دست آوردن" نهاده،  این طبقه مطابق با آن کلیشه معروف "لیسانه های الان به اندازه ی دیپلمه های 30 سال پیش نمی ارزند" هرچه بیشتر تلاش می کنند، بیشتر از دست می دهند. همچون میلیون ها مهندس و دکتر دهه شصتی(تا کی نوبت پزشکان دهه هفتاد برسد) که به قردادهای تحقیر آمیز موقت کار تن داده با حسرت به کارمندان بازنشست دهه 60 می نگرند و دست آخر وضعیتی نه چندان متفاوت از دیپلمه های نسل خود دارند. باری ناامنی شغلی آنها را بر سر عقل نیاورده ایشان هنوز با  کورس پورش سواران  و نشستن زن بکهام در جت شخصی اش ذوق، یا شاید با هم ذات پنداری خود با آنان "زندگی" می کنند! رای عمده افرادی اینچنین در هر جای جهان به نفع امثال ترامپ نخواهد بود، اما:

9. متوهمان طبقه متوسطی آمریکایی خود  را باهوش می دانستند چون از کلینتون به جای ترامپ حمایت می کردند آنها اجازه دادند ترامپ با شارلاتانیسم آرای بخش عمده ای از آسیب دیدگان اقتصادی  را به سمت خود جذب کند. آرایی که طبیعتا به نفع سندرز باید شمرده می شد. احمق ترین آمریکایی ها آنها هستند چون در انتخاب میان خوب و بد، بد را انتخاب کردند تا در انتخاب میان بد و بدتر مردم را به انتخاب بد ترغیب کنند!!

10. آنان که انتخابات را بد و بدتری می کنند و آنان که دعوت به این انتخابات را می پذیرند، دیر یا زود باید منتظر انتخاب فراموش شدگانی باشند که نه تنها سهمی از منافع آنها در هیچ انتخاباتی ندارند که سهمی از تخیل ایشان در هیچ خیالی ندارند: باشد تا خود سهمی از رنج فراموش شدگان داشته باشند.