جنگ و صلح*

 برای عمو و پدرم 

  عموی ما وقتی قید درس و دانشگاه را زد و رفت جبهه، بردار بزرگتراش -پدرم- فرمانده گردان بود. به گوش پدر و مادرشان رسانده بودند که فرزند ارشد اینک با حفظ صفت، ارشد گردان است. این خبر خوشی برای پدربزرگ و مادربزرگ نبود؛ چه که می دانستند وسط جنگ حلوایی برای پخش کردن نیست که نصیب بزرگتر بیشتر از کوچکتر و آن دیگران شود. از بلا البته سهم بیشتری باید به فرمانده می رسید که رسید... پدر بزرگ برای سلامتی دوباره فرزند بزرگتر قربانی داد و گردان نیز هم... از عمو و آن بسیار دیگری که شهید شدند یاد و نامی بیش باقی نماند، یاداش برای زنده نگاه داشتن و تازه کردن این زخم، این عزای مدان و بغض های نابهنگام نصیب ما شد و نام و البته نان اش نصیب [...].  

  عموی ساکت ما کمتر سخن می گفت، از رفتن اش هم کسی چیزی نشنید. بعدها به ما-به همه گفتند آنها برای حفظ جان و ناموس و دین مردم به جنگ رفتند و ما-همه دیدیم که چگونه در صلح جان و ناموس و دین مردم پاس داشته شد.

...پس از جنگ فرماندهان جنگ رفته رخت رزم را به قهرمانان جنگ نرفته دادند و به مردمی پیوستند که در هنگام جنگ به دفاعشان ایستاده بوند؛ قرار نبود کسی در میان مردم با لباس رزم رژه قدرت برود چه که فرماندهان جنگ معتقد بودند قدرت پاک از مردم است و قدرت ناپاک بر مردم و اینک در زمان صلح آنچه شهامت می طلبید پوشیدن لباس سبز صلح و ایستادن در صف مردم بود، فرماندهان جنگ تجربه دفاع با دست خالی و حفظ خطوط ارتش مردمی را پیشتر آموخته بودند.

*     *     *

  فرماندهان جنگ رفته که در جشن خشونت دیوار دفاع برافراختند چگونه می توانستند در صلح آتش خشونت بیافروزند. با این وجود بی شرمانه فرماندهان خشونت لقب دادنشان و تلاش کردند تا به شهرآشوبان شهر شهره شان سازند؛ غافل از اینکه در دادگاه تاریخ شهیدان شهر و شهیدان جنگ هر دو به نفع فرماندهان جنگ و پاسداران صلح شهادت خواهند داد. 

 

* این عنوان را از تولستوی گرفته ایم از شوخی گذشته سوژمان نکنید که فلانی با آن بزرگ همذا پنداری می کند. مدتیست کلا با انتخاب عنوان مشکل پیدا کرده ایم که سهل ترین راه حل این مشکل تقلید است... سعی تمام بر درست بودن این یکیست ولا هیچ ادعای گزاف.

پرسش های میرحسین

بیانیه 13 میرحسین خواندنیست، بصیرت و شجاعت توام این مرد در کمتر سیاستمداری پیدا می شود، توجه کنید:

 [...]

مردم اینک از خود می‌پرسند چه چیز ما را از رسیدن به آرمان‌هایمان بازداشت و به شرایط فعلی رساند. این سوالی اساسی است که جا دارد درباره کوشش‌های امروز و فردای‌ ما نیز پرسیده شود. ما چه باید بکنیم تا سی سال بعد از نو با همین پرسش روبرو نشویم؟  

ما تنها در صورتی به این اطمینان می‌رسیم که دستاوردهای سیاسی - اجتماعی خود را به زندگی‌های روزمره‌مان متکی کنیم. در طول یک قرن گذشته مردم ما از این قبیل دستاوردها کم نداشته‌اند، اما همه آنها متکی به مبارزه بوده است؛ تا فضای جهاد و تلاش وجود داشت این دستاوردها زنده بود و همین که مردم خسته می‌شدند یا تصور می‌کردند باید به خانه‌هایشان بازگردند محصول از میان می‌رفت. مبارزه امری مقدس است، اما دائمی نیست. آنچه دائمی است زندگی است. 

[...] 

سوالی که مطرح شد به یاد دارم در کوران رخدادهای اخیر در این بلاگ گذاشتم، دوست ندارم نسل بعد از ما، این خرده را بگیرد که "تجربه نسل قبلتان پیش رویتان بود و باز چنین کردید". 

--- 

مقاله "بچه های انقلابک گزارشی از چند نسل" نوشته امید مهرگان، در ارتباطی مستقیم با موضوع این پست و دغدغه های ذهنی من اند باشد که خود مفصل به آن بپردازم.

۱. در این روزها تنها کاری که از دستم ساخته است تا نه به خود و نه به خلق آسیبی نرسانم همانا همان تماشای فیلم پورنو است. 

۲. هوا که آلوده باشد اگر خوب هم نفس بکشی... در هر صورت تو مردی. 

۳. اگر در میان کتاب های فله ای..." قورباغه را قورت بده" و از این حرفها به دنبال "عجایت هفتگانه جهان" بگردید و نسخه جدید اش را بیابید به لیست عجایب، نام کشوری ثروتمند با میلیون ها تحصلکرده را می بینید که همچنان و آن هم در سال 2009 تصمیمات کلان تا فیها خالدون جامعه اثر مستقیم می گذرارد.