هاشمی دعوای عالی را علنی کرد

  سخنان هاشمی در نمازجمعه -با هر انگیزه ای که باشد- به نفع جنبش سبز ایران بود. احتمالا همینطور که من و امثال من در تحلیل ها و پیشبینی ها خود از سخنان اخیر رفسنجانی در نمازجمعه دچار اشتباه شدند [...].

  اگرچه برای من و شما مشروعیت مردمی حکومت امری بلامنازع است اما درمیان سطوح عالی بخصوص نظریه پردازان دعوای عمیقی روی این مسئله در جریان است که ظاهرا با سخنرانی هاشمی و آوردن دلایل فقهی و تاریخی از "مشروعیت مردمی حکومت اسلامی" و پاسخ سریع و صریح یزدی عضو جناح مقابل هاشمی در مجلس خبرگان مبنی بر "الهی بودن مشروعیت حکومت اسلامی" بحث جدی تر شده است. در ایران با توجه به لابی ها و مذاکرات پشت پرده و مروری بر فتار سیاسی هاشمی می توان تشخیص داد که در شرایط عادی نیازی به عرصه عمومی کشیدن چنین بحث هایی نباشد اما گویا شکافی که دامنگیر حاکمیت شده فراتر از آنچیزی است که ما می بینیم و راه ها در بالا به وزن کشی اجتماعی و بیرون از لانه قدرت رسیده است؛ با زنده نگه داشتن جنبش یا "فشار از پایین-چانه زنی در بالا" را تقویت کنیم که اکنون دیگر بحث بر سر احمدی نژاد نیست: حامی احمدی اکنون روی میز مذاکرات آورده شده!  

 

---------- 

برای بلاگ مشکلاتی فنی رخ داده که به علت مشغله زیاد فعلا مرتفع نمی شوند!

روزهای سخت

به خودام می گویم: "این روزها هر غلطی کنی فردا باید جواب بدی" این روزها از آن روزهایست که شاید به خاطرشان توسط جوانان فردا ماخذه شدیم، دقیقا کاری که خودمان با انقلابیون 57 می کردیم. شاید راست گفته باشد او که می گفت: بهترین و ساده ترین فعالیت سیاسی کشته شدن است.

تصور کن چیزی نباشه که به خاطرش بکشی یا بمیری

تصور کن مردم عمرشونو در صلح سپری کنن

"جان لنون، لیدر بیتلز"

----------

خارج از دستور: دل ایما هم از تمام کارهای دنیا تنها گرفتن بلد است بی صاحب، آخه... 22 روز گذشت و مسلم آزاد که نشد.

دردات رسد به فریاد

کنار کوچه روی زمین نشانده اندمان و یا بهتر بگویم در هم چپانده اندمان! فریاد میزند: "سر پایین!" لباس شخصی و یگان ویژه قاطی هم اند. دیگر به لگدهایی که به کمرم میزنند عادت کرده ام. هر کس سهم خود را میپرازد. عدالت را رعایت میکنند. "بچه ها به قصد قربت بزنید!" در دل نگران آسیب دیدن کلیه هایم هستم که ناگهان سرم از شدت درد میترکد! چشمانم سیاهی میروند. پشت سرم داغ میشود[...] خنده ام میگیرد! همین چند ساعت پیش بود که اتاق یکی از رفقا بودیم و آمدن لباس شخصیها با چوب و چماق را تصور میکردیم و میخندیدیم. گفته بودند که حمله به کوی قطعی است[...] در اتاقتان خوابیده اید و از آرامش تان لذت میبرید. خوشحالید که در این شهر شلوغ و کثیف چند متری جا دارید برای پا دراز کردن و سر بر زمین گذاشتن و آرمیدن[...] در همین خیالات خام پرواز میکنید که ناگهان چند نفر آدم چماق به دست عصبانی در را شکسته و چرتتان را پاره میکنند و پرده ادب و عفت را میدرند. نوامیستان را پیش چشمانتان ردیف میکنند و بر سر و رویتان میکوبند. از شکستنی هر چه می یابند میشکنند و از دریدنی هر چه می یابند میدرند. حیا و ادب را میبلعند و ظلم و تجاوز قی میکنند... "بیخیال رفیق! جوگیر شده ای! ده نمکی هم دوربین به دست گرفته و فیلم میسازد. دوران چماق سالاری به سر آمده" [...] احمق ها مثل نقل و نبات گاز اشک آور می زدند. نمی دانستند که همینجوری اوضاع کشور اشک آور هست. دانشجو نیازی به این گاز ها و فلفها ندارد [...] "من توی این سه سال به اندازه امشب کتک نزده بودم" این را یکی از سربازهای گارد توی زیرزمین وزارت کشور میگفت. برای سربازهای گارد هم تجربه هیجان انگیزی بود... یکیشان روی زمین زانو زد و با مشت پرید توی صورت رفیقم. آن دیگری کله مرا گرفت و با زانو زد توی صورتم و... همه ی انرژی اش را صرف شکستن در و پنجره ها و وسایل اتاقها کرده بود... سرش را کمی بالا آورده آنچنان با باتوم بر سرش کوبیده اند که... برای که مینویسی؟ چه کسی باور میکند؟ ما خودمان هم باور نمیکردیم... 

                                                      *     *     * 

آنچه خواندید شرح دردناکی از حمله وحشیانه 25 خرداد به کوی دانشگاه بود توسط دانشجویان حاضر در کوی بود؛ چه می توان گفت؟ نیازی به بازخوانی 18 تیر نیست که 18 تیر هم مشمول تکرار تاریخ در این مملکت شده است... .