جبر زمانه و جور زمامداران اگرچه سرخورده و منزوی مان کرده، اگر چه هرکدام از یاران دبستانی ام اکنون جزیره ای شده اند تنها در این دریای استبداد و اگرچه به زعم بسیاری از هویت «اسلامی»* مان فاصله گرفته ایم؛ در این شکی نیست که هنوز همان «انجمنی های» سابقیم که اگر دانشجویی مرده هم باشیم و مدفون در روزمرگی ها و خزیده به گوشه های کلاس ها و خوابگاه ها، همینکه به زعم دوست بزرگوار -علی افشاری- نفس گرم متبرک 16 آذر کالبد جوان بی جان را بنوازد دوباره زنده می شویم و هرکجا گرفتار و دست و پا بسته باز می شویم همان انجمنی پر شور شر!
نمی دانم! واقعا دست خودم هم نیست که پس از این همه دردسرها و تهدیدها و تعلیق ها و پس از این همه آموختن «هزینه-فایده» در مکاتب محافظه کاری و واقعیت گرایی باز ما چنین دانشجویانی هستیم که اگر تنها سرمایه مان جانمان هم باشد نمی توانیم آن در راه آرمان آزادی قمار نکنیم که حکایت ما حکایت آن قماربازیست که: بباخت آنچه بودش / بماند هیچش الی هوس قمار دیگر
ــــــــــــــــــــــــــــــ