کبوتر با کبوتر باز با باز، کند همجنس با همجنس...

  چه شباهت جالبی بین وضعیت دانشجویان ایرانی و ونزوئلایی، برادر احمدی نژاد و رفیق چاوس است! دیروز اعتماد خبری از ونزوئلا و تظاهرات ۸۰ هزار دانشجو علیه چاوس و سیاست هاش چاپ کرده بود. مثل اینکه سلف ونزوئلایی احمدی نژاد می خواهد ریاست دانشگاه ها را افراد مورد نظر خودش قرار دهد و به این ترتیب دانشجوها هم بخاطر بخطر افتادن استقلال دانشگاه ناراضی هستند. روسای فعلی دانشگاه ها در ونزوئلا از طریق انتخابات درون دانشگاهی به این سمت رسیدند و عموما مخالف رییس جمهور مشابه رئیس جمهورمان هستند. خیلی جالب است که در آن طرف دنیا، در پاریس سوربنی ها هم علیه سارکوزی و سیاست های ضد سوسیالیستی اش سر و صدا راه انداخته اند. خوب بلاخره سارکوزی درصدد اعمال سیاست های کاپیتالیستی است و بلاخره سوسیالیست شدن دانشجوها که همیشه مخالف دولت ها هستند عجیب نیست. اما برای من یکی قابل درک نیست چرا در ایران بعضی دانشجوها جو گرفته می شوند و فکر می کنند در MIT و سوربن درس می خوانند و زرت سرخ می پوشند - تیپ چگوارایی می زنند؟! رفقا اینجا ایران است دولت شما متحد دوتا کج و کوله از خودش بدتر مثل کوبا و ونزوئلاست. دست بردارید از حماقت.

نتیجه سیاسی: دانشجوی خوب در همه جای دنیا دانشجوی مرده است.

تبصره: در اینجا منظور از دانشجوی مرده دانشجوی درس خوان است.

ارتش ونزوئلا دانشگاه را اشغال کرد- اعتماد

از این روزها و یاد یاران: حسرت

  سهم ما از این روزها شده نسخه ای از اعتماد و نخی از وینستون لایت. اولی زیاد و آن دیگری بسیار کم برای یک روزمان است.

  دلمان برای حضرات رفقا: ابی(بر روی الف فتحه بگذارید)، رضا جز-جز، امین عارف، حمید استیل، روحی استرس(که اینک وظیفه خطیر استرسی خانه را در نبود حسن استرس برعهده گرفنه اند)، موسی(نخواند موسا) و اسی عزیز تنگ شده است. هرچند در آنجا می خواستیم سر به تن هیچکدامشان نباشد و آرزو می کردیم لحظه ای در خانه تنهایمان بگذارند اما اینکه می گویند دوری و دوستی چندان هم چرت نگفته اند.

  بیشتر از همه دلمان برای وجود مبارک خودمان در آن خانه تنگ شده است. به آن گوشه ای که همیشه به سویش می خزیدیم و  آخ که چه امنیت و آرامشی... .

  حیف که زندگانی فلاش بک ندارد.

توقیف"مدرسه" پس از طرح سوال

  فصلنامه وزین "مدرسه" به صف طویل توقیف شدگان پیوست. بگویید مارژ عزا بزنند... . تا اینجا همین!

  اتفاقا این شماره مدرسه چون مباحث روشنفکری دینی را دنبال می کرد نخریدم. اما مثل اینکه اشتباه کردم(رفقا هرکدام دارند برای ما نگه بدارند). طبق خبر بی بی سی علت توقیف: چاپ مطالب الحادی خاصه مصاحبه ها و مقاله هایی از شبستری و راجع به شبستری بوده است.

  ما که در منزل(منظور خانه دانشجویی) در اصول دین و کتاب و خدا زیاد تشکیک می کردیم اما مدرسه همین حرف های خطرناک را که معمولا کسی جرات تامل کردن در آنان ندارد چاپ کرده‌‌. مثلا اینکه: قرآن تجربه پیامبر و در واقع نوعی تفسیر است نه نص صریح کلام خدا.

  به هر حال گاهی فکر کردن به چنین موضوعاتی هرچند -به دلیل نداشتن رفرنس های معتبر- تقریبا بی نتیجه است. اما ای بدک هم نیست. اندیشه و حتی تشکیک در اصول به نظر من از هر موضعی که باشد شکستن بن بست ها را در پی خواهد داشت به نظر شما "فکر دینی" و "اندیشه شیعی" (که از قضا دیروز سالگشت شهادت تئوریسین آن بود) پس از حکومتی شدن آن دچار رکود نشده است؟ آیا اشخاصی مثل "ما" اصولا در جایگاهی هستند که بتوانند بدون داشتن تخصص و مطالعه کافی اقدام به "طرح مسئله" کنند؟ اگر نه پس بدون انتشار و نقد افکار شبستری ها چگونه می توان از این بن بست ها خارج شد. کی وقت آن خواهد رسید که ما دینداری متناسب با دنیای امروز را تجربه کنیم... ؟

  و مهمتر از همه آیا ما عاقبت به خیر خواهیم شد؟!!

پ.ن: متاسفانه دنیا که هیچ! آخرتمان هم گره خورده به جمهوری اسلامی. وقتی دنیایمان را جهنم کرده اند بعید می دانم در آخرت هم چیزی بهتر از آن به ارمغان بیاورند.