مادریت ما از جهالت ماست؟

با عشق و ادب پیشکش همبستر همه شب ام: یک دمدمی 

  بگذریم از اینکه دنیا، دنیای گهی شده(سوال: مگر غیر از این هم بوده؟ دیالکتیک: مگر غیر از این هم شد ببینید؟!) و آن دسته که رئیس اند به جای اینکه سپهر آدمیت را گسترش دهند، سوار خر قدرت یکی از پس دیگری مرزهای حیات پروحشت زمینی را در می نوردند و آن دسته که مرئوس اند اگر نه همه -که اکثریت نزدیک به همه ی موجود- در رنج و محنت روز را شب می کنند. در همین ایران خودمان که قرار بود -آنطور که می گفتند و می گویند- با ریشه داشتن در تمدن کهن پارسی و سیراب شدن از شریعت شیعی همه چیز رنگ و بوی معنویت و برابری و برادری داشته باشد... اگر بوی و رنگی نیست صدا هستند آن با غلظتی همچون تلفظ "ع" چنان "ععععععععععع!" و مدام هم هست و علاوه بر آن تصویری هم از سیما هست با همان اصوات چهره ای مقدس ضمیمه بر آن... که می بینیم جز آن "سیمای هرزه" هرچه هست جز فقر، فساد و تباهی، آدم کشی و نا امنی و زبان یکدیگر نفهمی و باز زبان تیغ فهم را جراحی و... هر روز استرس بردن فرزندی به کنج نمی دانم کدام کهریزکی و... هر روز ترس از رفتن آبرویی نمی دانم کدامیک از آخرین های نسل شرافت و حتی مشکلات جنسی زگهوار تا گور و... جز اینها دیگر چیست؟  

  هرچه از دین و دانش و فلسفه و سیاست مایه گذاشته شد، برای بهبود این وضع نشد که بدتر و شد و بهتر نشد که نیست و نبوده هیچ وقت این دنیای به قول فلان راننده تاکسی: کثیف!

تو را قسم به وجودات که حاضر نیستی از دست اش بدهی، کدام میل، کدام لذت، کدام تجربه بادوام شیرین، کدام عیش مدام-کامیابی بادوام تو را جرات داد که "باشنده ی انسان" دیگری در این "میهمان خانه میهمان کُش روزاش تاریک" باشی؟ 

  اینها که اینجا نوشتیم مثلا قرار بود به مناسبت روز مادر که نه! به مناسبت زادروز بلاگری باشد که اگر دختری می بود از امسال باید نماز و دعا می آموختیم اش تا به تکالیف سن تکلیف اش برسد، پسر هم اگر بود باید می آموختم اش که مزاحم انجام تکالیف خواهران دینی اش نشود! خوشبختانه نه پسر است نه دختر اما سالم است!  

                                                                              

  چرا اینقدر تلخ شد، میلادنامه؟ ایما هرگاه خبرمان از "تولد" نوزادی می شود از درون می لرزیم و اگرچه تبریک بر لب می رانیم در دل تسلیت می گوییم. باری، پرسش همیشه این بود، چه لزومیست بر "تولید مثل"؟ ایما فکر می کنیم بنی آدم به جای اینکه هی بر "بن" بیافزایند خیلی بهتر است بر افکار در "سر" بیافزاید. واقعا، بنی آدم پس از قرن ها آنقدر بالغ نشده است که همبستری چون "زن" یا "مرد" اختیار کند؛ همین به اصطلاح(ادبیات کیهان را داشتید؟!) اشرف مخلوقات که هی مثل هم می زایند و به جان هم می اندازند!  

ما هنوز نیاز داریم با "هم سر" خود بخوابیم و تفکر بزاییم. به قول هم او که جایی آرش از او نقلید: 

ما در غم عشق غمگسار خویشیم 

شوریده و سرگشته کار خویشیم 

محنت زدگان روزگار خویشیم 

صیادانیم و هم شکار خویشیم

نظرات 7 + ارسال نظر
حسین پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:30 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

به روایت یک زن شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 http://khis.blogfa.com/

ای بابا

ای بابا

abdolah یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:57

hasti az ma alat khorde ma az hasti



آرش دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 http://kamanearash.blogsky.com

گویند که بر سر قبر ابوعلامعری(اگر اشتباه نکنم و باز اگر اسمش را درست نوشته باشم) نوشته: این جنایتی ست که پدر من کرد و من نکردم. و باز نقل نه چندان قابل اعتماد هست که رو قبر هدایت هم نوشته اند چنین. سهم ما از زندگی و هستی تا کنون خیلی خیلی کم بوده اگر نگوئیم که هیچ بوده.
اما در این بند پساخر ما رگه های خطرناک عرفانی مشاهده کردیم که نگران کننده است و امید است در این شرایط دشوار و خطیر افکار عرفانی از خاطر شما نگذرد.
تا بعد

آرش دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 http://kamanearash.blogsky.com

بند پیشاخر منظور بود که تصحیح می شود

نعیمه سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 http://n1350.wordpress.com/

چی بگم؟

مرشد چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:45 http://roospigari.blogspot.com/

تامل خوبی بود
نه سال زمان کمی نیست
خیلی هم زیاده
یعنی از سر ما زیاده وگرنه پسر نوح که با بدان نشسته بود باباش کلی عمر کرد
بگذریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد